?۱۷ ساله است، با چشمهای درشت کهربایی و پوست گندمی، طفلی که در آغوش دارد اما کوچکترین شباهتی به او ندارد.
می خواهد طلاق بگیرد، شوهرش قاچاقچی است و به حبس ابد محکوم شده. طلاقش کار سختی نیست، اما از فردای طلاق میخواهد چهکار کند؟
?تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده، بعد داده شده به ثروتمندترین مرد محلهشان. در ١۵سالگی زن سوم مرد ۴۵ سالهای شده که درآمدش را از قاچاق مواد مخدر به دست میآورده!
?میپرسم فکری برای فردایش دارد؟ برمی گردد خانه پدری؟ سر تکان میدهد!
در دل می گویم شاید همان خیریهای که معرفیاش کرده، او را پذیرا شود، شاید سقفی دهد و نانی تا کارس پیدا کند! چه کاری؟
?هنوز نمیتواند حساب بانکی باز کند، نمیتواند کارت بانکی بگیرد! گواهینامه رانندگی هم نمیتواند بگیرد، اما میتواند ازدواج کند و مادر شود! میتواند در ١٧سالگی زن مطلقهای باشد؛ بی کار، بی سقف، بی نان، با بچهای که خوابانده زیر سینه تا هم شیر بخورد و هم نق نزند.
?شاید فردا او را هم سر یکی از چهارراههای این شهر بشود دید که اسفند دود میکند یا دستمالکاغذی میفروشد.
میپرسم تا کی میتواند در خیریه بماند؟ نمیداند. خیلیچیزها نمی داند.
?وقتی قانونگذار سن قانونی ازدواج دختران را ١٣ سال تعیین میکند و برای ازدواج زیر ١٣ سال هم راهکار ارائه میدهد (ماده ١٠۴١ قانون مدنی: «عقد نکاح دختر قبل از رسیدن به سن ١٣ سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن به سن ١۵ سال تمام شمسی منوط به اذن ولی به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح است»)، درحالیکه برای بازکردن حساب بانکی و گرفتن گواهینامه سن قانونی ١٨ سال است، یعنی ازدواج و مادرشدن به عقل و درایت کمتری نیاز دارد؟
?این فقط یک مسئله حقوقی نیست، کفه فرهنگی قضیه بهمراتب سنگینتر است.
اما وقتی آگاهی نیست، وقتی فقر تصمیم می گیرد نه عقل، وقتی فرهنگ زیر بار خرافه و جهل له میشود، نیاز به #قانون بیش از پیش حس می شود و شاید با توسل به آن بشود جلوی بعضی فجایع را گرفت.
اینجاست که انتظار میرود قانونگذار همه را آگاه و متمول فرض نکند، به کمک بیاید و سن قانونی ازدواج را افزایش دهد.
منبع: شرق